نویسنده: زهرا محدثی خراسانی




 
منشأ شعر آیینی فارسی به صدراسلام، و در واقع به نخستین سروده های آیینی شاعران عرب باز می گردد. بنابراین این گونه سروده ها را باید در شعرهای آیینی عرب دنبال کرد تا به جریان بالنده شعر فارسی رسید، زیرا می دانیم که ادب رسمی فارسی، حدود دو سه قرن بعد از اسلام تثبیت و شهرت یافت.
در بررسی پیشینه ی مکتوب شعر آیینی عرب و پیدایش شعر فارسی، به این نکته باید اشاره کرد که شعر فارسی، در بدو پیدایش خویش چندان با مفاهیم دینی و مذهبی همراه نبود، بلکه شعر فارسی در ابتدا در دربارها رشد کرد و بالید و از همین منظر بیشتر در مایه ی مدح و ثنا و یا تغزّل و مرثیه بود؛ آن هم به مناسبت بزم های شاهانه.
با این همه، شعر فارسی اندک اندک به شیوه ی عروضی تحت تأثیر شعر عربی شکل گرفت و نقطه ی شروع آن، به تأیید متفق القول صاحب نظران تاریخ ادبیات- از جمله تاریخ سیستان- سال 251 هجری بوده است. این زمانی است که اسلام و فرهنگ اسلامی همراه آن بر تمام شؤون زندگی ایرانیان سایه افکنده بود و فضای فرهنگی و اجتماعی ایرانیان سرشار از عطر آموزه های قرآنی و اسلامی بود.
شعر مذهبی فارسی در این فضا متولد شد و در دامن اسلام رشد کرد. و گام به گام که پیش می آمد بهره مندی آن از فرهنگ اسلامی بیشتر شد. به گونه ای که به تعبیر استاد ذبیح الله صفا:
«قرن چهارم همانطور که دوره بلوغ اسلامی و ادب عربی است به همان نحو مهمترین و بارآورترین عهد ادب فارسی و عصر ظهور گویندگان بزرگ و فصیح در نواحی شرقی ایران است.»(1)
اوج گیری شعر فارسی، هم پایه ی تعمیق خاص آموزه های قرآنی و اسلامی در فرهنگ ایران زمین است و این چنین بود که شعر فارسی با این آموزه های ارجمند عجین شد، به گونه ای که تصوّر شعر فارسی رها از فرهنگ قرآنی و اسلامی امکان پذیر نیست و در واقع همین آمیختگی با مفاهیم قرآنی و دینی بود که اندک اندک شعر فارسی را به دریای بی کران عرفان کشاند و افق های کشف و شهود عرفان اسلامی را فراروی آن گشود. و باز هم بر مبنای همین تأثیرپذیری بود که فضای غالب و شناخته شده ی شعر عربی که همان توصیف می باشد، بارزترین ویژگی در شعر فارسی قرار گرفت.
توصیف در شعر آیینی فارسی، بیشتر از چه منظر خاص مورد توجه شاعران فارسی سرا قرار گرفت، توصیف حسنات ائمه ی اطهار(ع) و تشبیه آنان به زیباترین و ناب ترین پدیده های هستی؛ که این اصل، وجه غالب و مطرح سرایش شعر در این مقام بود.
در بیان رخدادها و حوادث شکوهمند زندگی ائمه اطهار(ع) نیز این وجه توصیفی آن را می توان در آثار سروده شده در قرن های اولیه به تماشا نشست.
در بررسی شاعران مطرح آیینی سرای این دوره، به معرفی نمونه هایی از این سروده ها که ویژگی های مذکور در آن حضور دارد، خواهیم پرداخت.

شعر آیینی از آغاز تا حمله ی مغول

از آنجا که شعر فارسی، به دلایل اجتماعی، ابتدا در دربارهای حکومتی رشد کرد و پس از چند قرن که هویتی درباری به خود گرفت؛ کم کم به مدارس و خانقاه ها و دیگر حلقه های مذهبی و عرفانی راه یافت، پیگیری امور دینی، معنوی و مذهبی در قرن های اولیه در شعر فارسی دشوار است و کسی که در شعر دوره ی قبل از سنایی و ناصرخسرو به دنبال تجلیّات معنوی در شعر فارسی باشد، چندان با دست پر برنمی گردد.
شاعران مطرح آن روزگار نظیر عنصری، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی و امثال اینان، همان طور که در جوار دربارهای حکومتی رشد می کردند و می زیستند، با خلق و خوی درباریان نیز درآمیختند.
از این منظر، آن چه در آثار این شاعران غلبه دارد، شادخواری و خوش گذرانی و... است. آنها به صراحت علاقمندی به می و معشوق را در شعر نشان می دادند، آن هم نه معشوق آسمانی بلکه همان چیزی که در دربارهای سامانی و غزنوی پیدا می شده است.
البته نباید فراموش کرد که در شعر شاعرانی چون شهید بلخی و کسایی مروزی و به ویژه فردوسی، رگه هایی قوی از معنویت، خردگرایی و دین ورزی یافت می شود. از این رو از اواخر قرن چهارم نخستین بارقه های شعر آیینی در بین فارسی زبانان درخشیدن گرفت و این به واسطه ی حضور همین چند شاعر صاحب اندیشه بود که طریقی رها از مدیحه سرایی رایج را در پیش گرفتند. این گروه در کنار دیگر شعرهای خویش، سروده هایی نیز در مدح و منقبت پیشوایان دین، به تخصیص خاندان رسالت داشتند.

کسایی مروزی(394-341 ه ق)

یکی از شاعران آیینی سرای این دوره کسایی مروزی، شاعر قرن چهارم هجری است. از او سروده های بسیاری در ستایش اهل بیت(ع) در دست است که معروف ترین آن قطعه ای است در منقبت امیرالمؤمنین علی(ع)؛ همان که بارها شنیده ایم و از تشبیهات و توصیفات خاص و ناب آن بهره برده ایم.
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد
جز شیر خداوند جهان حیدر کرار
این دین هدی را به مَثَل دایره ای دان
پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار
علم همه عالم به علی داد پیمبر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار(2)
سلامت زبان، روانی و رسایی پیام از ویژگی های بارز شعر کسایی، به ویژه شعر مذکور است.
او سعی دارد در سروده هایش تا حد امکان به ذکر واقعیات اشاره کند. البته با درآمیختن توصیف و تشبیه در شعر، که از اصول مهم و شعرخیزی است، که شاعر از آن ناگزیر است. در غیر این صورت نکته ای که با حوادث و رویدادهای جاری واقعه پیوندی نداشته باشد، در سروده های او حضور ندارد، بلکه به عنوان نمونه، بیت سوم همین شعر اشاره ای مضمر و بسیار هنرمندانه به این حدیث شریف پیامبراکرم(ص) دارد که:
«اَنَا مَدینَه العلم وَ عَلیٌّ بابها».
نخستین شعر آیینی فارسی پیرامون واقعه ی ارجمند کربلا نیز از آن کسایی است و از این منظر می توان وی را طلیعه دار شاعرانی دانست که در واقعه ی عاشورا شعر سروده اند؛ بخشی از سروده ی او را مرور می کنیم.
بیزارم از پیاله، وز ارغوان و لاله
ما و خروشِ ناله، کنجی گرفته مأوا
دست از جهان بشویم، عزّ و شرف نجویم
مدح و ثنا نگویم، مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را، فرزند مرتضی را
مقتول کربلا را تازه کنم تولا
آن میر سر بریده، در خاک و خون تپیده
از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا
آن پنج ماهه کودک، باری چه کرد وَیحک
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا(3)

فردوسی(411-329 هق)

حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی، از دیگر شاعران این دوره است که به دلیل گرایش های مذهبی و پایبندی به مبانی و اصول دینی، سروده هایی در این احوال از او در دست می باشد. همین تعلق وی به گرایش های مذهبی بود که باعث شد مورد بی مهری دستگاه حکومت غزنویان قرار گیرد.
فردوسی نیز در شمار شاعرانی است که از وی سروده هایی در نعت پیامبر(ص) و منقبت ائمه اطهار(ع) خاصّه علی بن ابی طالب(ع) در دست می باشد. در همین سروده های فردوسی است که موضِع اعتقادی وی کاملاً روشن است.
نمونه ای از این سروده ها را مرور می کنیم.
منم بنده ی اهل بیت نبی
ستاینده ی خاک پای وصی
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای
بدین زادم و هم بدین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم(4)
در کنار شاعران برجسته ای چون کسایی و فردوسی در دوره ی مورد بحث، از شاعران دیگری در متون تاریخی نام برده شده است، که متأسفانه از آثار آنان مقدار درخور ارایه ای در دست نیست. چرا که برای آنانی که پشتوانه ی حکومتی نداشته اند، زمینه ی انتشار و بقای آثار نیز چندان فراهم نمی شده است؛ زیرا بیشتر امکانات کتابت و حفظ دیوان های شاعران در کتابخانه های آن روزگار، در اختیار حکومت ها بوده و از طرفی این حکومت ها به شعرهای درباری و مدح و غزل بیشتر عنایت داشته اند، تا شعرهای مذهبی و آیینی.

محافل منقبت خوانی دوره های نخستین شعر فارسی

از حوالی قرن چهارم و پنجم هجری، مذهبی سرایی و مدح و منقبت بزرگان و پیشوایان دین در شعر فارسی، رایج شد. مسلماً این شعرها مخاطبانی داشته اند و در محافل خاصّی توسط شاعران قرائت می شده است. با این همه آگاهی ما از چگونگی برگزاری مراسم منقبت خوانی آن روزگار، بسیار نیست. صرفاً در بعضی از متون تاریخی، به این قضیه اشاره شده است.
در آن روزگار محافل خاصّی به مناسبت های مختلف مذهبی برگزار می شده و شاعران در آنجا به خوانش اشعارشان می پرداخته اند.
«این محافل بیشتر در شهرهایی چون سبزوار، ساری، آمل و نقاطی دیگر برگزار می شد، نقاطی که حضور علاقمندان به این گرایش بیشتر بوده است.»(5)
مطالبی که در محافل مذکور ارایه می شد، منحصر به شعر نبود، بلکه بسیاری از مبلّغان نیز، اخبار و فضایل اهل بیت را در قالب نثرهایی دلنشین و گاه حتی به سبک های داستانی در مراکز عمومی و اجتماعات برای مردم نقل می کرده اند.
همچنین آن گونه که از این متون تاریخی استنباط می شود، برگزاری محافل مدح و منقبت ائمه ی اطهار(ع) به یک مذهب خاص محدود نبوده وهمه ی مسلمانان از همه ی فرقه های اسلامی برای خود حلقه هایی با هدف برگزاری منقبت خوانی داشته اند. آنچه در این میان تفاوت داشته محتوای اشعار ارایه شده در این حلقه هاست، که مربوط به گرایش مذهبی اجراکنندگان آن محافل بوده است.
به همین ترتیب نباید فراموش کرد که مدح و منقبت اهل بیت(ع) نیز به یک فرقه ی خاص اسلامی محدود نبوده و همه ی شاعران مسلمان که به نوعی دغدغه ی دینی داشته اند، پیرامون اهل بیت پیامبر و در مدح و ستایش آنان، سروده های نسبتاً پرباری ارایه کرده اند.

ناصرخسرو قبادیانی(481-349 ه ق)

از دیگر شاعرانی که می تواند در مبحث شعر آیینی این دوره مورد معرفی و بررسی قرار گیرد، ناصرخسرو قبادیانی بلخی است. اگر بتوان سنایی را مرد میدان اخلاق و عرفانی مذهبی دانست، ناصرخسرو مرد اعتقادات است و بیشتر به مسایل کلامی و اعتقادی توجه دارد. البته این امری طبیعی است، زیرا ناصرخسرو شاعری بوده است با اعتقاداتی مخالف عقاید رایج آن روزگار؛ که از این منظر بیشترین تلاش او متوجه ی اثبات این عقاید است.
ناصرخسرو تحولی عمیق را در زندگی روحانی اش تجربه کرده است، او در ابتدای پنجمین دهه ی عمر خویش، زندگی پیشین خود را ترک کرد و سلوکی دیگر گونه آغاز کرد. وی در این تحوّل، به فرقه ی شیعه ی اسماعیلی گرایش یافت و تا پایان عمر، بر این عقیده پای فشرد. او در چند دهه ی پایانی عمر خویش، نماینده ی اسماعیلیان در خراسان بزرگ بود و از این منظر، مسؤولیتی عظیم برای اثبات و ترویج عقاید مذهبی اش حس می کرد. این احساس مسؤولیت، شعر ناصرخسرو را تحت الشعاع قرار داده و آثار او را بیش از حد معمول، اعتقادی و کلامی ساخته است.
درست از همین روست که ناصرخسرو چنان که باید به مناسبت های مذهبی و توصیفات کلی از ائمه ی دین علاقمند نیست، بلکه بیشتر در پی اثبات حقّانیّت خویش است. به همین لحاظ، در اشعاری که به نوعی پیرامون واقعه ی عاشورا سروده، اشاره ی مستقیم و صریح به اصل حادثه نداشته است:
من که ز خون حسین پر غم و دردم
شاد چگون کنند خون رزانم؟(6)
پاره کردستند جامه ی دین به توبر، لاجرم
آن سگان مست گشته روز حرب کربلا(7)
اما در کل همین قصیده که به ابیاتی از آن اشاره شد، در کنار این نگاه گذرا و کوتاه به حادثه ی کربلا، ابیات بسیار دیگری در شرح و بیان عقاید شاعر یافت می شود و روشن می کند که او بیش از توجه و پرداختن به سوگ شهیدان کربلا، در کشمکش اثبات مذهب خویش و حقانیت آن است و ناگزیر بیشتر از هر چیز با مفاهیم، سرشار شده است.

سنایی غزنوی(وفات 535 ه.ق)

پیرو معرفی شاعران مطرح آیینی سرای دوره مذکور، می توان به سنایی غزنوی اشاره کرد که اهل سنّت و جماعت بود، ولی از آنجا که خاندان رسالت به همه ی مسلمانان جهان متعلق اند، شاعران اهل سنّت چون سنایی نیز، از ائمه هدی در شعرهای خویش، به نیکویی و با نیّت تیمّن و تبرّک اندیشه و زبان خویش یاد کرده اند، مثلاً یکی از سروده های مشهور سنایی، قصیده ای در ستایش حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است، ابیاتی از آن را مرور می کنیم.
دین را حرمی است در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
چون کعبه پر آدمی ز هر جای
چون عرش پر از فرشته هزمان
از خاتم انبیا در او تن
از سایه ی اوصیا در او جان
آن بقعه شده به پیش فردوس
آن قربه به روضه کرده رضوان
مهرش سبب نجات و توفیق
کینش مدد هلاک و خِضلان(8)
علاوه بر این، سنایی نیز همچون غالب شاعران آیینی این دوره، قصیده ی شکوهمندی پیرامون واقعه ی کربلا سروده است. که البته در آن تلمیحاً به رویدادهای این واقعه ی عظیم پرداخته است.
این شعر را از این رو مرور می کنیم که در جریان بررسی شعر آیینی در ادوار شعر فارسی، علاوه بر شاعران یاد شده به این شاعر نظری داشته باشیم. در این مجال صرفاً ابیاتی از این قصیده نسبتاً مطول را مرور می کنیم.
ای سنایی بی کله شو گرت باید سروری
زان که نزد بخردان تا با کلاهی، بی سری
عالمی بر لشکر دیو است و سلطان تو دین
زانِ سلطان باش و مَندیش از بروت لشکری
دین حسین توست، آز و آرزو خوک و سگ است
تشنه این را می کشی، وان هر دو را می پروری
بریزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری(9)
آنچه از سروده های آیینی سنایی دریافت می شود و تا حدی مسیری روشن وتازه فراروی شعر و ادب آن روزگار تا حال را می گشاید، تحولی عمیق در زندگی و تفکّر اوست؛ چرا که سنایی ابتدا شاعری مدیحه سرا و درباری بوده و سپس به ندرت به دست رندی روشن ضمیر و صادف دل، مشهور به «رند لای خوار» توبه کرده و طریق زهد و تقوا پیش گرفته است. این حکایت، هر چند از اعتبار تاریخی بهره مند نیست، شاید بتواند تحوّلی را که سنایی در شعر فارسی ایجاد کرده است، تصویر کند، یعنی می توان گفت سنایی خود رندی بوده است که شعر فارسی را از مدیحه سرایی صرف، رها کرده است و به دنیای روشن و هدفمند دیگری کشانده است.
در شعر سنایی توجهی ویژه به دین گرایی و بهره مندی از معارف دینی و مذهبی مشاهده می شود. اما این توجه به دین ومبانی مذهبی، یک رویکرد سطحی و عوامانه نیست که صرفاً سرایش شعرهایی به مناسبت های مذهبی را دربر داشته باشد و بس.
او می کوشد تا به جای سرودن قصیده های بلند و مطول در توصیف بزرگان دین، از رهنمودهای این بزرگان در شعرهای اجتماعی و اخلاقی خویش بهره گیرد و به همین لحاظ، آنچه در شعر او حضور ژرف تری دارد، گوهر دین است، نه مناسبت های مذهبی و آداب و رسوم دینی.
به همین دلیل، به عنوان مثال در قبال حضرت سیّدالشهدا(ع) نیز در صدد آن است که به جای توصیف مفصّل واقعه ی عاشورا، به نقش هدایتگری و حضور هدفمند امام حسین(ع) در دین و قیام عاشورا بپردازد. گویا مفاهیم دینی به جای این که به صورت متراکم و سطحی صرفاً در بعضی شعرهای او جمع شده باشند، در کل قصاید او حل شده است، آن هم به گونه ای که در نگاه اول چندان به چشم نمی آید.

خاقانی شروانی(595-500 ق)

اما در میان شاعران مطرح این دوره، بهترین مدح و منقبت را در دیوان خاقانی می توان یافت، به ویژه پیرامون حضرت پیامبراکرم(ص).
ناگفته نماند که طلایه دار مدح و منقبت پیامبراکرم(ص) بیش از دیگر شاعران نظامی گنجوی است؛ با این همه خاقانی نیز علاقه ی ویژه ای به ستایش حضرت رسول(ص) دراد و از این رو در توصیف کعبه و مراسم و مناسک حج نیز قصاید شکوهنمندی سروده است و بی دلیل نیست که او را «حسّان العجم» نامیده اند، یعنی او را از منظر ستایش های درخور، همپایه ی «حسان بن ثابت» در شعر عربی دانسته اند.
از آنجا که اشعار خاص حج و توصیف مناسک حج، به نوعی با گرایش های مذهبی مرتبط می باشد و برخاسته از تفکر دینی و مذهبی شاعران است، چند بیت از قصاید خاقانی را که در توصیف کعبه و موضوع اشاره شده می باشد، مرور می کنیم.
شب روان در صبح صادق کعبه ی جان دیده اند
صبح را چون محرمان کعبه عریان دیده اند
از لباس نفس، عریان مانده چون ایمان و صبح
هم به صبح از کعبه ی جان روی ایمان دیده اند
کعبه ی سنگین مثال کعبه ی جان کرده اند
خاصگان این طفیل دیدن آن دیده اند
عاشقان اول طواف کعبه ی جان کرده اند
پس طواف کعبه ی تن فرض ایمان دیده اند(10)
با بررسی و ارزیابی نمونه های مذکور، دریافتیم که گرایش شاعرانی همچون مولانا، پیرامون شعر آیینی بیشتر تعلیمی است و گرایش برخی دیگر چون خاقانی، عمدتاً توصیفی می باشد.

نظامی گنجه ای

الیاس بن یوسف گنجه ای، شاعر اوایل قرن ششم(535 هجری قمری) و صاحب مجموعه ی گرانقدر خمسه یا پنج گنج از دیگر شاعرانی است که در مدح و منقبت ائمه ی اطهار(ع) سروده های بسیاری از خود به یادگار نهاده است. همانگونه که می دانیم، غالب اشعار نظامی به لحاظ محتوایی آمیخته باحکمت و عرفان ناب ایران زمین می باشد، او در مخزن الاسرار خود که آن را در حدود سال 572 هجری قمری به پایان رساند، در بخش آغازین پس از مناجات پروردگار، در مورد ائمه ی اطهار و پیشوایان دین نیز سروده هایی دارد و بیشترین رقم سروده های ستایشی او متوجه ی حضرت رسول اکرم(ص) می باشد.
نظامی به جهت نگرشی عرفانی از معدود شاعرانی است که با این دیدگاه به منقبت حضرت رسول اکرم(ص) پرداخته است، نمونه هایی از سروده های او را معرفی می کنیم.
او در بخش های آغازین کتاب خود پس از «مناجات اول در ستایش باری تعالی» و «مناجات دوم در عجز و تقصیر خود»، فصلی را به نعت و حتی معراج رسول خدا، محمد مصطفی(ص) با عنوان «در صفت مصطفی(ص)»، «در نعت معراج رسول(ص)»، «در نعت اول رسول(ص)»،
«نعت دوم»، «نعت سوم»، «نعت چهارم حضرت رسول(ص)» اختصاص داده است.
این همه تعلّق خاطر، آن هم از منظر عرفانی نسبت به حضرت رسول اکرم(ص) در این شاعر، نشانگر تعهد مذهبی وی به گستره ی بیکران اسلام جهان شمول محمدی است.
قسمتی از مثنوی مطول «در صفت معراج رسول(ص)» را گزینش و مرور می کنیم.
نیم شبی کان ملک نیم روز
کرد روان مشعل گیتی فروز
خود فلک از پرده عماریش کرد
زهره و مه مشعل داریش کرد
کرد رها در حرم کاینات
هفت خط و چار حد و شش جهات
روز شده با قدمش در وداع
ز آمدنش آمده شب در سماع
دیده ی اغیار گران خواب گشت
کوسبک از خواب عنان تاب گشت
با قفس قالب از این دامگاه
مرغ دلش رفت به آرامگاه
گام به گام او چو تحرّک نمود
میل به میلش به تبرّک ربود
چون دو جهاندیده در او داشتند
سر ز پس سجده فرو داشتند
بحر زمین کان شد و او گوهرش
برده سپهر از پی تاج سرش
او ستده پیش کشانِ سفر
وز سرطان تاج و ز جوزا کمر
تا شب او را چه قدَر، قدر هست
زهره ی شب سنج، ترازو به دست
تا به حمل تحت ثریّا زده
لشگر گل خیمه به صحرا زده
شب شده روز، اینت بهاری شگرف
گل شده سرو، اینت سواری شگرف
عشر ادب خوانده ز سبع سما
عذر قدم خواسته از انبیا
سِرّ کواکب قدمش می برد
صفّ ملایک علمش می برید...(11)
اهمیت تفکر عرفانی نظامی در سروده هایش ازجمله مثنوی مذکور، در این است که او تا حدّ امکان از تحلیل و بررسی ابعاد موضوع خاص شعر خویش فارغ نمانده است. همان گونه که در شعر یاد شده مشهود است، نظامی علاوه بر پرداختن به توصیف معراج پیامبر(ص)، به تحلیل شاعرانه و البته دقیق و برخاسته از واقعیات این حرکت نیز توجهداشته است.
به عنوان مثال در این ابیات از سروده ی فوق، او بیشتر متوجه توصیف پیامبر(ص) در جریان معراج می باشد:
خود فلک از پرده عماریش کرد
زهره و مه مشعل داریش کرد
کرد رها در حرم کاینات
هفت خط و چار حد و شش جهات
روز شده با قدمش در وداع
ز آمدنش آمده شب در سماع
دیده ی اغیارگران خواب گشت
کوسبک از خواب عنان تاب گشت
می بینیم که حتی در ابیات یاد شده که فضای توصیف در آن به نسبت تحلیل نمود بیشتری دارد، باز هم شاعر توصیف را در خدمت ارایه ی واقعیات، البته به رنگ و بویی شاعرانه و از منظر عرفانی، به کار گرفته است. در مواردی نیز به ابیاتی برمی خوریم که توصیف و تحلیل با یکدیگر و باز هم با همان نگرش عرفانی در هم می آمیزد و شاعر بسان قبل، مراقب ارایه ی واقعیات این سفر روحانی و جسمانی در قالب شعر می باشد.
عشر ادب خوانده ز سبع سما
عذر قدم خواسته از انبیا
سِرّ کواکب قدمش می برید
صفّ ملایک علمش می کشید
و سرانجام دیدن در عین نادیدن، و خلوت های معنوی پیامبر(ص) در طَی این سفر، و بازگشت از معراج، از واپسین مضامین پرداخته شده در معراج منظوم نظامی است، که باز هم بیان واقعیات در آن از جایگاه ویژه و ممتازی بهره مند است.
دید محمد(ص) نه به دیدی دگر
بکله بدین چشم و سر آن چشم و سر
لب به شکر خنده بیاراسته
امت خود را ز خدا خواسته
همتش از گنج توانگر شده
جمله ی مقصود میسّر شده
پشت قوی گشت از آن بارگاه
روی درآورد در این کارگاه
زان سفر عشق به ناز آمده
در نفسی رفته و باز آمده
ای سخنت مُهر زبان های ما
بوی تو جان داروی جان های ما
دور سخن را به تمامی رسان
ختم سخن را به نظامی رسان(12)

شعر آیینی از حمله ی مغول تا ظهور صفویه

با هجوم مغولان به سرزمین های کنونی فارسی زبانان در قرن هفتم هجری، یک سلسله تحولات در فرهنگ و اجتماع این منطقه پدید آمد که بر ادبیات، به ویژه شعر نیز تأثیر گذاشت.
سقوط سلسله های حکومتی همچون خوارزمشاهیان و سلجوقیان و نیز فروپاشی حکومت عباسی بغداد، شعر درباری را نیز تا حدودی از رونق و اهمیت دور کرد و زمینه برای مفاهیم دیگری همچون عرفان و تصوّف فراهم شد. از سوی دیگر، با شکستن سلطه ی این حکومت ها، استبداد مذهبی حاکم در قرن های پنج تا هفتم نیز کاهش یافت. از این رو معارف دینی و مفاهیم مذهبی در آن تجلی بیشتری نمود و شاعرانِ توانایی همچون عطار، مولانا جلال الدین و دیگران، توانستند به اشعار درباری، جلوه ای کاملاً مذهبی و اعتقادی ببخشند، در عین حال باز هم غلبه با اهل سنت است. در واقع ما کمتر شاعر مشهور شیعه ای داریم که خود را به مدح و منقبت بزرگان تشیع ملزم بداند.
مولانا، حافظ، سعدی، عطار، جمال الدین اصفهانی و نورالدین عبدالرحمان جامی، همه بر مذهب اهل سنت و جماعت هستند.

مولانا جلال الدین محمد بلخی(672-406 ق)

همان گونه که اشاره شد مولانا از شاعران مطرح این روزگار است. مولانا نیز چون ناصرخسرو سعی دارد در اشعار آیینی اش، به شرح معارف دینی بپردازد، البته به گونه ی خاص و ممتاز خویش. او نیز بر آن است تا رهنمودهای پیشوایان دینی را پیش چشم داشته باشد. وی شاعری است دانشمند به علوم قرآنی و اسلامی، متفکّر و آشنا با معارف ناب دینی.
می دانیم که مولانا پیش از مجذوب شدن به شمس تبریزی، از علمای بزرگ روزگار خویش بود و در قونیه، همواره بر مسند فقاهت و ارشاد قرار داشته است.
مولانا در دوران شعر سرایی خویش که بیشتر نیمه ی دوم عمر وی را دربرمی گیرد، از این آگاهی های دینی به نیکی بهره گرفت و‌ آثاری آفرید که به شکل قابل توجهی از عرفان و معرفت دینی بهره مند می باشد.
هرچند در دیوان شمس و مثنوی معنوی، به طور مستقیم در مدح حضرت پیامبراکرم(ص) و دیگر ائمه ی اطهار(ع) شعرهای زیادی حضور ندارد، اما همین دو کتاب سرشار از رهنمودهای دینی و تفسیر آیات الهی و احادیث ائمه اطهار(ع) می باشد، به گونه ای که می توان مثنوی معنوی را دایره المعارفی بزرگ و ارجمند در فرهنگ اسلامی شمرد.
مولانا در مواردی که به بزرگان دین و وقایع دینی پرداخته است از جنبه ی تعلیمی شعر غافل نمانده است. شعر معروف «از علی آموز اخلاق عمل»، به یک ستایش کلی از حضرت امیر(ع) نمی پردازد، بلکه یکی از فضایل خاص و ارجمند آن حضرت را شرح می دهد، آن هم به گونه ای کاملاً آموزنده.
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزّه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزایش کاهلی
گفت: من تیغ از پی حق می زنم
بنده ی حقم، نه مأمور تنم
شیر حقم، نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا(13)
در شعر مذکور، شاعر بی هیچ پراکنده گویی و با بهره مندی از روایات تاریخی پیرامون زندگی و سیره ی حضرت امیر(ع)، گذشت و صبر ایشان را به تصویر کشیده و در این گام تا آنجا توفیق یافته است که خواننده علاوه بر همراهی با شاعر و اتفاق نظر با وی، ناخودآگاه و براساس ذات نیک جوی خویش، در صدد فراگیری این خصلت های ارزشمند می باشد.
این شعر، همان شعر متعهد و دارای پیام است؛ پیامی که گاه می تواند در قالب صرفاً یک بیت، نگرش و اندیشه ی خواننده را متحوّل کند.
مولانا همچنین در داستانی که پیرامون عزاداری مردم حلب برای واقعه ی کربلا بازگو می کند، نیز به جای توصیف صرف این واقعه، در صدد ارایه ی یک پیام اخلاقی است.
با این همه، گاه اشاره هایی صریح به واقعه ی کربلا نیز در شعر مولانا می توان یافت که نشانگر تعلق خاطر و دلبستگی او به این واقعه جانگداز و هدفمند می باشد.
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی؟
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوایی؟
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی؟
کجایید ای درِ زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای درِ مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی نوایی
در آن بحرید کاین عالم کف اوست
زمانی بیش دارید آشنایی (14)

سعدی شیرازی (695-571 ه.ق)

می توان گفت که سعدی در شعرهای آیینی اش نیز چون دیگر موضوعات شعری خود، روشی بینابین اختیار کرده است، یعنی هم سروده هایی به صراحت در مدح و ستایش ائمه ی اطهار(ع) دارد و هم در بهره مندی از معارف دینی و تفکر مذهبی در درون مایه و مضامین اشعارش، موفق می باشد.
او در حکایت های اخلاقی گلستان و بوستان، بر مبانی اخلاق اسلامی متکی است و در موارد بسیاری دیگر می کوشد تا این حکایت را به آیات و احادیث، مستند کند.
در قصاید و غزلیات سعدی، می توان نشانه هایی از مدح و منقبت صریح سراغ گرفت.
شعر معروف وی در ستایش حضرت پیامبراکرم(ص) مؤیّد این دریافت می باشد:
ماه فرو ماند از جمال محمد(ص)
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
وعده ی دیدار هر کسی به قیامت
لیلی اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ضلال محمد
عرصه ی گیتی مجال همّت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد
وان همه پیرایه بسته جنّت فردوس
بو که قبولش کند، بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد
شاید، اگر آفتاب و ماه نتابد
پیش دو ابروی چون هلال محمد
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمی گیرد از خیال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد(15)
سعدی ازجمله شاعرانی است که هم در تفکر و اندیشه، و هم در سرایش شعر که برخاسته از شیوه ی تفکّر و نگرش اوست، شاعری میانه رو و معتدل می باشد. او بیش از هر چیز سعی بر ایجاد تعادل در اندیشه و ارایه ی آن در قالب شعر دارد و شاید همین اصل یکی از عوامل مهم در آفرینش شعرهایی است که از او با عنوان «سهل و ممتنع» شنیده ایم. سعدی این اصل را در سروده های آیینی خویش نیز رعایت کرده است.
وی همچنین در نخستین قصیده ی خود که در حمد پروردگار متعال، و نعت حضرت پیامبراکرم(ص)، می باشد، به صراحت به خاندان حضرت رسول و نیز شهیدان کربلا اشاراتی دارد. این شعر را می توان در شمار سروده های کاملاً مذهبی سعدی قرار داد.
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی
پیغمبر آفتاب منیر است در جهان
وینان ستارگان بزرگند و مقتدا
یا رب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یا رب به خون پاک شهیدان کربلا
یا رب به صدق سینه ی پیران راستگوی
یا رب، به آب دیده ی مردان آشنا
دل های خسته را به کرم مرهمی فرست
ای نام اعظمت درِ گنجینه ی شفا!(16)

سیف فرغانی

از دیگر شاعران آیینی سرای این دوره، سیف فرغانی، شاعر گمنام و سنّی مذهب قرن هشتم است.
استاد صفا ضمن زاهد و اهل پرهیز دانستن سیف فراغان، علت گمنامی او را اسکان وی در «آقرا» منطقه ای در ترکیه ی امروزی دانسته که در زمان حیات وی این منطقه ی جغرافیایی، یعنی آسیای صغیر، محل تاخت و تاز مغولان و ایلخانان بوده و ارتباط سیاسی و فرهنگی آن با ایران گسسته بوده است. از این رو این شاعر فارسی زبان، از قلم تذکره نویسان افتاده است. از سیف فراغانی قصاید سوزناک و دلنشینی در شرح منظوم سیمای کربلا باقی است.
وی از شاعران بی باک و خاص فارسی و از معدود کسانی است که شعر را در خدمت حاکمان عصر قرار نداده، بلکه با بی پروایی به افشای ستمگری های آنان پرداخته است.
سیف فرغانی در توصیف نابسامانی های اجتماعی روزگار خویش، قصاید بسیار سوزناک و درخوری دارد.
استاد ذبیح الله صفا در کتاب تاریخ ادبیات، او را در شمار کهن ترین سخنوران مرثیه سرا یاد کرده است:
«... او در زمره ی قدیمی ترین سخنورانی است که در مرثیه ی شهیدان کربلا، شعر گفته و خلق را به اقامه ی مراسم تعزیتِ «کشته ی کربلا» و «گوهر مرتضی» و «فرزند رسول» و زاری و ندبه «در این عزا» دعوت کرده است و گریه را در این ماتم موجب «نزول غیث» و «شستشوی غبار کدورت از دل» دانسته است.»(17)
با این همه این شاعر توانا سال ها بین فارسی زبانان گمنام بود و هنوز هم از هاله ی گمنامی چندان به در نیامده است. صرفاً در سال های اخیر، برخی از قصاید شکوهمند و تکان دهنده ی او در محافل ادبی مطرح و مشهور شده است.
ابیاتی منتخب از قصیده ی او در سوگ شهیدان کربلا را مرور می کنیم:
ای قوم! در این عزا بگریید
بر کشته ی کربلا بگریید
با این دل مرده، خنده تا چند؟
از بهر خدای را بگریید
از خون جگر سرشک سازید
بهر دل مصطفا بگریید
با نعمت عافیت به صد چشم
بر اهل چنین بلا بگریید
دل خسته ی ماتم حسین اید
ای خسته دلان، هلا بگریید!
تا روح که متصل به جسم است
از تن نشود جدا بگریید
در گریه سخن نکو نیاید
من می گویم شما بگریید(18)
قصیده ی سیف فرغانی را می توان شعری ممتاز در موضوع اشعار آیینی این دوره دانست؛ زیرا از معدود اشعاری است که در دوره ی مورد بحث به صراحت تمام به واقعه ی عاشورا پرداخته است و به طور مشخص حالت مرثیه دارد. چنان که دیدیم در شعر دیگر شاعران، خاصه حافظ پرداختن به این موضوع، عمدتاً در لفافه و ابهام و یا در حدّ اشارت هایی کوتاه می باشد.
باید خاطر نشان کرد که ادامه ی این روند و توجه به سروده هایی چون شعر سیف فرغانی، در دوره ی تیمور و صفوی، رنگ و جلوه ای ویژه به خود گرفت.

خواجوی کرمانی(753-689 ه ق)

نخلبند شعرا، کمال الدین ابوالعطاء محمودبن علی بن محمود مرشدی کرمانی، از شاهان قرن هشتم هجری است. خواجو از جمله شاعران پرکار محسوب می شود. وی علاوه بر دیوان اشعار که در دو قسمت «بدایع الجمال و صنایع الکمال»، فراهم شده است، شش مثنوی بلند به نام های سام نامه، همای و همایون، گل و نوروز، روضه الانوار، کمال نامه و گوهرنامه نیز دارد. بین خواجو و حافظ سابقه ی دوستی بوده و حتی برخی از غزلیات خواجو بر حافظ تأثیر گذاشته و علاوه بر اقتباس، حدود بیست غزل خواجو را با رعایت قافیه و ردیف، مورد استقبال قرار داده است.
از خواجوی کرمانی نیز اشعار نسبتاً چشمگیری در مدح و منقبت ائمه ی اطهار(ع)، و واقعه ی عاشورا باقی است. حضور همین نمونه ها، خود بیانگر ارادت وی به این مقوله و موضوع می باشد.
به حلق تشنه آن رشک غنچه سیراب
که رخ به خون جگر شوید از غمش عنّاب
شه دو مملکت و شهسوار نه مضمار
مه دوازه برج و امام شش محراب
حدیث مقتل او گر به گوش کوه رسد
شود ز خون دل اجزای او عقیق مذاب
و گر سپهر برد نام آتش جگرش
کند به اشکِ چو پروین ستارگان را آب
به کربلا شد و کرب و بلا به جان بخرید
شود بال و از این تیره خاکدان بپرید(19)

ابن یمین فریومدی(وفات 769 ه.ق)

امیر محمود بن امیر یمین الدین طغرایی، از معروف ترین شاعران قطعه سرای قرن هشتم می باشد. وی در واقع پس از انوری بزرگ ترین قطعه سرای ادب فارسی محسوب می شود.
ابن یمین شیعه مذهب بوده است و اشعاری در مدح ائمه ی اطهار(ع) سروده است. وی مثنوی حکایت گونه ای پیرامون روز محشر و حضرت زهرا(س) و خونخواهی از فرزندان شهیدش، امام حسن و امام حسین(ع)، سروده که بیانگر شیعی بودن مذهب وی است.
شنیدم ز گفتار کار آگهان
بزرگان گیتی، کهان و مهان
که پیغمبر پاک والانسب
محمد، سرِ سروران عرب
چنین گفت روزی به اصحاب خود
به خاصان درگاه و احباب خود
که چون روز محشر درآید همی
خلایق سوی محشر آید همی
منادی برآید به هفت آسمان
که ای اهل محشر کران تا کران
زن و مرد چشمان به هم برنهید
دل از رنج گیتی به هم درنهید
که خاتون محشر گذر می کند
ز آب مژه، خاک تر می کند
یکی گفت کای پاک بی کین و خشم
زنان از که پوشند باری دو چشم
جوابش چنین داد دارای دین
که بر جان پاکش هزار آفرین
که فردا که چون بگذرد فاطمه
ز غم جیب جان بردرد فاطمه
ندارد کسی طاقت دیدنش
ز بس گریه و سوز نالیدنش
به یک دوش او بر یکی پیرهن
به زهرآب آلوده بهر حسن
ز خون حسین اش، به دوش دگر
فروهشته آغشته دستارِ سر
بدین سان رود خسته تا پای عرش
بنالد به درگاه دارای عرش
بگوید که خون دو والاگهر
از این ظالمان هم تو خواهی مگر
ستم کس ندیده ست از این بیشتر
بده داد من چون تویی دادگر(20)

سلمان ساوجی(778-709 ق)

از دیگر شاعران قرن هشتم است که اشعار بسیاری در قالب های قصیده و غزل، از وی به جا مانده است. گرچه سلمان ساوجی از مداحان خاص شیخ حسن ایلخانی و همسر وی، دلشادخاتون، بوده، اما در دیوان اشعار این شاعر، سروده هایی در مدح و منقبت ائمه ی هدی آمده است.
یکی از ویژگی های شعر سلمان توجه ی خواص او به آرایه های لفظی در شعر است؛ تا آنجا که قصیده ی مصنوع او به نام «بدایع الاسحار» به جهت آمیختگی به این صنعت، مورد استقبال و عنایت شاعران پس از وی بوده است.
ابیاتی از قصیده ی نسبتاً مطول این شاعر در رثای حضرت سیدالشهدا(ع):
خاک و خون آغشته ی لب تشنگان کربلاست
آخر ای چشم بلابین جوی خونپایت کجاست
جز به چشم و چهره مسپر خاک این در، کان همه
نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفی است
ای دل بی صبر من، آرام گیر اینجا دمی
کاندرین جا منزل آرامِ جان مرتضی است
مهبط انوار عزت، مظهر اسرار لطف
منزل آیاتِ رحمت، مشهد آل عباست
بهره جز آتش چه باید هر که بُرد سر به تیغ
خاصه شمعی را که او چشم و چراغ انبیاست
کوری چشم مخالف، من حسینی مذهبم
راه حق این است و نتوانم نهفتن راه راست
ای چو دریا خشک لب، لب تشنگان رحمتیم
آبرویی ده به ما کاب همه عالم توراست
خواهشت آب است و ما می آوریم اینک به چشم
خاک باد‌ آن کس که با دریا به آبش ماجراست!
جوهر آب فرات از خون پاکان لعل گشت
وین زمان آن آب خونین همچنان در چشم ماست
یا امام المسلمین از ما عنایت وا م گیر
خود تو می دانی که سلمان بنده ی آل عباست (21)

حافظ

از دیگر شاعران مطرح دوره مورد بحث، حافظ است. اگرچه حافظ نیز به نوعی اشعاری در مدح و ستایش ائمه(ع) سروده است، اما در مورد گرایش های اعتقادی وی به قطعیّت نمی توان اظهار نظر و داوری کرد.
حافظ با رندی و مهارت ویژه ای کوشیده است تا حدِّ امکان، گرایش های اعتقادی خود را در لفافه و به شکلی ابهام آمیز بیان کند.
مسلماً یکی از دلایل ابهام و پوشیدگی سخن حافظ- که البته هنرمندانه ارائه شده است- برخاسته از وضعیت آشفته و نابسامان اجتماعی و سیاسی روزگار اوست که مجال صراحت و شفافیت سخن را به شاعر نمی داده است. اما عامل مهم تر، همان شاعرانگی بیان و ذهن حافظ است و پیداست که ابهام هنری از ویژگی های بایسته ی یک شعر ماندگار است.
این ابهام و پوشیدگی شاعرانه در شعر حافظ سبب شده است که افراد مختلف، دریافت های متفاوتی از شعر او داشته باشند و هر شاعری وی را با گرایش های فکری و اعتقادی خویش همراه بداند.
عرفا حافظ را عارفی برجسته می دانند و رندان او را سر سلسله ی رندان می شمارند. مسلماً چنین شاعری کمتر با صراحت و شفافیت به بیان وقایع مذهبی و یا سیره ی بزرگان دین می پردازد.
به هر حال اگر بخواهیم غزلی از حافظ با مشخصه های یاد شده را معرفی کنیم که از آن به شکلی غیرمستقیم واقعه ی کربلا تداعی شود، می توان چند بیت از این غزل مطرح و آشنای او را مرور کرد.
زان یار دلنوازم شکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی، بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منّت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کسی را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل، مپیچ که آنجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی
جانا! روا نباشد خون ریز را حمایت (22)
همانگونه که مشهود است در ابیات سوم و چهارم این شعر، اشاراتی بسیار مضمر و هنرمندانه به شهیدان شاهد عاشورا و تشنه لب جان دادن آنان- که بی هیچ جرم و جنایت صورت گرفته- مشاهده می شود. این شعر تنها نمونه ای از آن همه هنر پنهان سرایی و اشارات حاضر در سروده های حافظ است.
در شعر حافظ نکته یابی، دقیقه سرایی و «آن» که جایگا مشخصی در عرفان دارد، بسیار دیده می شود. این اصول و مبانی در غالب موضوعات شعری حافظ، حاضر است؛ چه عاشقانه ها، چه عارفانه ها، و چه غزلیاتی که به نوعی با مذهب و عقاید وی پیوند یافته است.

اوحدی مراغه ای

شیخ اوحدالدین یا رکن الدین بن حسین اوحدی مراغه ای، از شاعران قرن هفتم و هشتم هجری است. وی نیز از جمله شاعرانی است که در مدح و ستایش ائمه ی اطهار(ع)، اشعرای از خود برجای نهاده است؛ اوحدی منظومه ای بلند و پربار با عنوان جام جم دارد که بیش از همه بیانگر سلوک عرفانی اوست.
از این شاعر قصیده ای پیرامون زیارت کربلا در دست است که ابیاتی از آن را می آوریم.
این آسمان صدق و در او اختر صفاست
یا روضه ی مقدس فرزند مصطفی ست
این داغ سینه ی اسدالله و فاطمه است
یا باغ میوه ی دل زهرا و مرتضی ست
ای دیده خوابگاه حسین علی ست این
یا منزل معالی و معموره ی علاست
ای جسم، خاک شو که بیابان محنت است
وی چشم! آب ریز که صحرای کربلاست
سرها بر این بساط، مگر کعبه ی دل است؟
رخ ها بر آستانه، مگر قبله ی دعاست؟
هر سال تازه می شود این درد سینه سوز
سوزی که کم نگردد و دردی که بی دواست
ای تشنه ی فرات یکی دیده باز کن
کز آب دیده بر سر قبرت چه دجله هاست
آتش عجیب در دل گردون نیفتده ست
در ساعتی که آن جگر تشنه آب خواست
از آب چشمِ مردم بیگانه گِرد تو
گرداب شد چنان که برون شد به آشناست!
حالت رسیدگانِ غمت را گرفته شوق
شورابه ی دو دیده یکایک بر این گواست
کار مخالف تو برون افتد از نوا
چون در عراق ساز حسینی کنند راست
چشم ار ز خون دل بشود تیره، باک نیست
در جیب و کیسه، خاک تو دارم که توتیاست
زان چشم دوربین چه شود، کم نظر کنی
در حال اوحدی که بدین آستان گداست
او را بس این قَدَر که بگویی ز روی لطف
با جدّ و با پدر، که فلانی غلام ماست (23)

پی نوشت ها :

1. ذبیح الله صفا، تاریخ تحوّل و نظم و نثر فارسی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، تهران، 1363، ص21 .
2. دیوان کسایی مروزی، تصحیح محمدامین ریاحی، انتشارات علمی، چاپ چهارم، تهران، 1373، ص82 .
3. همان کتاب، ص69 .
4. شاهنامه ی فردوسی، تصحیح سعید حمیدیان، مطابق با چاپ مسکو، انتشارات قطره، چاپ ششم، تهران، 1382، ص19 .
5. ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد پنجم، قسمت اول، انتشارات فردوسی، چاپ دهم، تهران، 1377، ص68 .
6. دیوان ناصر خسرو، تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، تهران، 1373، ص10 .
7. همان کتاب، ص497 .
8. دیوان سنایی غزنوی، تألیف و تصحیح مدرس رضوی، انتشارات کتابخانه ی سنایی، چاپ سوم، تهران، 1362، ص236 .
9. همان کتاب، ص317 .
10. دیوان خاقانی شروانی. تصحیح ضیاءالدین سجادی، انتشارات زوار، چاپ پنجم، تهران، 1374، ص88 .
11. خمسه ی نظامی، تصحیح وحید دستگردی، انتشارات دوستان، چاپ اول، تهران، 1383، صص23-22 .
12. همان کتاب، صص25-24 .
13. مولانا، مثنوی معنوی، جلد اول، تصححی رینولدا نیکلسون، انتشارات هرمس، چاپ دوم، تهران، 1384، ص164 .
14. کلیات شمس تبریزی، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات سپهر، چاپ دهم، تهران، 1363، ص1004 .
15. کلیات سعدی، غزلیات، تصحیح محمدعلی فروغی، انتشارات میلاد، چاپ سوم، تهران، 1381، ص862 .
16. همان کتاب، قصاید، ص847 .
17. ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد2، ص115 .
18. دیوان سیف فرغانی، جلد1، تصحیح ذبیح الله صفا، ص176 .
19. دیوان اشعار خواجو، به اهتمام احمد سهیلی خوانساری، نشر پاژنگ، چاپ دوم، تهران، ص218 .
20. دیوان اشعار ابن یمین فریومدی، تصحیح حسین علی باستانی راد، انتشارات سنایی، تهران، بی تا، ص589 .
21. دیوان سلمان ساوجی، به اهتمام منصور مشفق و مقدمه ی دکتر تقی تفضلی، انتشارات صفی علی شاه، چاپ دوم، تهران، 1367، ص423 .
22. دیوان غزلیات خواجه حافظ شیرازی، تصحیح دکتر خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفی علی شاه، چاپ بیست و یکم، تهران1377، صص131-130 .
23. کلیّات اوحدی مراغه ای، به تصحیح سعید نفیسی، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، تهران، صص5-4 .

منبع مقاله :
محدثی خراسانی، زهرا؛ (1388)، شعر آیینی و تأثیر انقلاب اسلامی بر آن، تهران: مجتمع فرهنگی عاشورا